فارسی کلمه کم دارد. فارسی امروزی که با آن با یکدیگر صحبت میکنیم خیلی کلمه کم دارد. برای همین پیشینیان ما کلی کلمات عربی وارد این زبان کردهاند. امروزه ما هم داریم کلی کلمه انگلیسی و کلمات فارسی من درآوردی وارد این زبان میکنیم که بتوانیم منظورهای پیچیده خود را بیان کنیم.
ولی یه نکته که قابل توجه است در میان همین کلمات تعریفهای دقیقتری از واژگان داشتن میتواند منظور ما را بهتر برساند. کلمات و مفاهیم جدید میتواند حاکی از طرز فکری جدیدتر باشد. یکی از ویژگیهای من دقیق شدن در دنیای واژگان است.
هر واژهای دنیایی از تفکر پشت سر خود دارد
مثلا یکی از همین کلمهها بازاریابی است. کسی که برای بار اول واژه مارکتینگ را به بازاریابی ترجمه کرد اگر کلمهای دقیقتر را انتخاب میکرد الان خیل عظیمی از بازاریابان نیاز نبود کار خود را توضیح بدهند. فکر کنم دکتر روستا بعدا واژهای دقیقتر مانند علم بازار را برای جایگزینی بازاریابی پیشنهاد داده بود.
بازاریابی ناخودآگاه آدم را یاد جستجوی بازار میاندازد. ولی علم بازار حاکی اطلاعاتی در خصوص بازار است. البته همین واژه بازار هم خود جای بحث دارد. بازاری که ما استفاده میکنیم با مارکتی که انگلیسی زبانها استفاده میکنند یکسان نیست. بازار ما جاییست که یک سری پیرمرد کنار هم نشستهاند و اگر حواست نباشد یکی سرت کلاه میگذارد و میشود بازار مکاره. ولی مارکت حس دیگری را منتقل میکند.
گوش کردن با شنیدن متفاوت است. شنیدن غیر اختیاری است. گوش کردن اختیاری است. گوش کردن سراپا گوش شدن است. شنیدن علت این است که نمیتوانیم دستگاه شنوایی خود را مانند دستگاه بینایی از مدار خارج کنیم.
پلکها روش خاموش کردن بیناییست. ولی برای گوش این پرده پوشی وجود ندارد. پدر مادری را دیدهاید که سر بچه داد میزنند:
اصلا گوش کردی چی میگویم؟
گوش کردن انتخابی است.
گزینش این واژگان و یا تفاوت قایل شدن بین مفاهیم نزدیک هم میتواند دنیایی جدی پیش روی مابگذارد. خیلی از استاتید و کسانی که روی علم عمیق شدهاند. درگیر این موضوع بوده و هستند.
یکی از لذتهای زندگی من هم این است. بین تقصیر و مسئولیت تفاوت قایل شویم. بین تفکر و تعقل همینطور. بین خیلی چیزهایی که شبیه هم هستند و بین کلماتی که اصلا در زبان فارسی وجود ندارد.
شما هم این کار را کردهاید که روی واژهای متمرکز شوید و ببینید چه چیزی در انتظار شماست؟